فرزند رئیس مظفر است که بعد از پدر، ریاست فرقه اسماعیلیه را در این حدود داشته. از شرح حال او اطلاعات زیادی نداریم، اما عبید زاکانی در رساله دلگشا از او چنین یاد میکند: «مولانا شرفالدین دامغانی بر در مسجدی میگذشت، خادم مسجد، سگی را در مسجد پیچیده بود و میزد. سگ فریاد میکرد. مولانا در مسجد بگشاد. سگ به در جست. خادم با مولانا عتاب کرد. مولانا گفت: ای یار معذور دار که سگ عقل ندارد، از بی عقلی در مسجد میآید، ما که عقل داریم هرگز ما را در مسجد میبینید؟!»