ذوالفقاری، چهارسردار

چهار سردارفتحعلیشاه قاجار(معروف به ذوالفقاری­های دولت‌آبادی)

این چهار برادر در زمان سلطنت فتحعلی‎شاه مصدر خدمات مهمی بوده‌اند. چنان که هدایت و سپهر می‌نویسند: یکی از سرداران قشون اسمعیل خان بوده و با برادران خود به جنگ ابراهیم خان هزاره در هرات و موقعی در خبوشان رفته و فاتح شده است. هدایت با سبک تحریر خود نوشته است:

ذوالفقاری، اسماعیل­خان

«اسماعیل‎خان سرداری از دولت ایران که مردی دلیر بود با برادران خویش ذوالفقار خان و مطلّب خان و سواره و پیاده دامغان مانند دلیران سجستانی چون شیر شرزه با جماعتی چون مار گزیده به طرف هرات و جنگ با هزاره و کامران میرزای افغان همی رفت. کامران میرزا که تفاصیل شجاعت این سردار و برادران او را در آذربایجان و گرگان شنیده بود به قندهار رفت و ذوالفقارخان که ذوالفقاری بود مرحب‌کش و ذوالخماری دشمن‌سوز به هرات رفت و سپس سردار دامغانی چونان که رستم سیستانی از ترکستان باز گردد با شاهد فتح و فیروزی به مشهد مقدس باز گشت.

فتحعلی شاه علاقه و اعتماد زیادی به این سه برادر داشته و بعد از فوت مطلّب خان حکومت دامغان را به محمّدعلی خان پسر مطلّب خان داد و تولیّت موقوفه مولودخانه را به محمّدعلی­خان تفویض کرد.

به­هرحال، اسماعیل‌خان از سرداران مشهور عصر فتحعلی‌شاه قاجار (۱۲۱۲ تا ۱۲۵۰ ه‍..ق) در جنگ‌های اوّل ایران و روس و ناآرامی‌های خراسان است.

«اسماعیل‌خان سنگسری سمنانی یکی از برادران مشهور به سرداران دامغانی است.

او و برادرانش به واسطه زندگی در دامغان و داشتن املاک در آن شهر به دامغانی شهرت یافته‌اند».[۱] اسماعیل که از همه برادران نظامی خود شهرت بیشتر به دست آورد، در ابتدا از غلامان پیش خدمت فتحعلی شاه قاجار بود.[۲] از فعّالیّت‌های وی با عنوان اسماعیل خان سردار از ۱۲۱۶ه‍.ق گزارش‌های فراوانی در دست است. در این سال وی از طرف فتحعلی‌شاه به سرکوبی حسینقلی‎خان قاجار که در اصفهان نافرمانی می‌کرد فرستاده شد.[۳]

وی در دوره جنگ‌های اوّل ایران و روس شرکت داشت و در سال ۱۲۱۸ ه‍.ق توسط شاه، مأمور جنگ با سیسیانف، فرمانده مشهور روس‌ها گردید و با رشادت‌های فراوان صدمات زیادی به روس‌ها وارد ساخت و پیروزمندانه به حضور شاه بازگشت.[۴]

در سال‌های ۱۲۱۹ و۱۲۲۱ ه‍..ق نیز او در جنگ‌ها شرکت داشت[۵] و فتحعلی شاه او و نیروهای تحت امرش را که بیشتر سمنانی و دامغانی بودند، به اختیار عباس میرزا نهاده بود و او نایب السلطنه را یاری فراوان کرد.[۶] در ۱۲۲۴ ه‍..ق او با برادران خود ذوالفقار‌خان و مطلّب خان و امرای دیگر توسط شاه به همراه شاهزاده محمّد علی میرزا به جنگ روس‌ها به تفلیس اعزام شد. اسماعیل خان در راه ایروان به فرماندهی جنگ منصوب گردید. بسیاری از روس‌ها کشته شدند و قبایل بزچلو و طوایف دیگر به شفاعت او به شاه ایران پناه آوردند.[۷] در ۱۲۲۵ ه‍..ق پس از این که مذاکرات سردار روسی و قائم مقام فراهانی برای صلح به جایی نرسید، اسماعیل خان بار دیگر با برادران خود به همراه شاهزاده علی خان روانه نخجوان شدند تا با روس‌ها مبارزه کنند. در جنگ با روس‌ها در پنبک و آباران بر آن‏ها پیروز شدند و تا نزدیکی قراباغ و گنجه تاختند و بسیاری از ایلات آن نواحی را کوچ داده و به ایروان بازگشتند.

در ۱۲۲۶ه‍..ق فتحعلی شاه از تهران حرکت کرد و در رجب همان سال اسماعیل خان را از چمن سلطانیه برای جنگ با روس‌ها مأمور آذربایجان و نخجوان کرد.[۸] ظاهراً اسماعیل خان در اصلاندوز از روس‌ها شکست خورد و پس از آن مدتی به امر عباس میرزا در مغان و اردبیل اسکان گزید.[۹]

با پایان یافتن دوره اوّل جنگ‌های ایران و روس کار اسماعیل خان پایان نیافت بلکه به امر شاه به جبهه‌های شرق یعنی خراسان نا آرام اعزام شد. او با دو برادرش ذوالفقار خان و مطلّب خان در رأس نیروهای سمنانی و دامغانی و خواجه‌وند و عبدالملکی در روز دوازدهم ربیع‌الاول ۱۲۲۹ ه‍..ق رهسپار خراسان شد.[۱۰] آن‏ها در ربیع‌الآخر به مشهد رسیدند تا به جنگ با اتحادیه خوانین خراسان مرکب از افرادی همچون رضاقلی خان کرد زعفرانلو حاکم قوچان، نجفعلی‌خان حاکم بجنورد، بیگلر‌خان چاپشلو حاکم اتک، سیّد محمّد خان جلایر حاکم کلات و… همت گمارند. اما خوانین پیش دستی کردند و شبانه به اردوی اسماعیل خان حمله بردند. در این حمله که در ۱۹ ربیع الثانی ۱۲۲۹ ه‍..ق اتفاق افتاد، نیروهای بیست هزار نفره خوانین با مقاومت سخت اسماعیل خان که بیش‌تر از پنج هزار نیرو نداشت روبرو شدند و شکست خوردند. اسماعیل خان تا قوچان به تعقیب آن‏ها پرداخت و تعداد زیادی از سپاهیان آن‏ها را کشت یا به اسارت گرفت و به واسطه‌ی این شجاعت از سوی شاه تشویق شد.[۱۱]

از دیگر رویدادهایی که اسماعیل خان در همین سال در آن حضور داشت مداخله در کشاکش افاغنه بر سر هرات و تلاش برای تثبیت حاکمیت ایران بر آن شهر و نیز غوریان بود. ظاهراً اسماعیل خان پس از بازگشت از هرات به تهران فرا خوانده شد و به جای وی دو تن معتمد و کاردان راهی خراسان شدند تا شاید به نصیحت‌ خوانین بپردازند؛ اما شورش بیش از آن بود که با نصیحت خاتمه یابد؛ لذا بار دیگر سردار دامغانی عازم خراسان شد و شاهزاده والی به تهران اعزام گردید.[۱۲]

در سال ۱۲۳۰ه‍..ق خوانین خراسان بار دیگر به تحریک اسحاق خان قرایی طغیان کردند و فتحعلی شاه، اسماعیل خان را روانه سرکوب آنان کرد، اسماعیل خان به محاصره‎ی قلعه قوچان پرداخت، زیرا با پا در میانی خود اسحاق خان قرایی خوانین تسلیم شدند.[۱۳] و سرانجام شاهزاده محمّد ولی میرزا، اسحاق خان قرایی و فرزندش را که عامل اساسی تشنج می‌دانست، به قتل رساند.[۱۴] در نتیجه‎ی قتل آن دو، اوضاع وخیم‌تر شد و پسر دیگر اسحاق خان که محمّد خان قرایی نام داشت، در زاوه تربت حیدریه علیه حکومت دست به شورش زد و جنوب خراسان تا هرات آشفته شد.[۱۵] اسماعیل خان در سرکوبی این ناآرامی‌ها شرکت داشت و برادرش ذوالفقار خان را هم در همین اوقات به جنگ محمّد رحیم خان خوارزم گسیل کرد و او موفق به شکست رحیم خان شد.

اسماعیل خان در ۱۲۳۲ ه‍..ق به همراه حاکم جدید خراسان،حسنعلی میرزا شجاع‌السلطنه، به خراسان آمد و محمّد خان قرایی را به تسلیم وادار ساخت، هر چند این اطاعت دوامی نیاورد. بار دیگر شاهزاده قاجار مجبور شد وی را به سرکوبی اتحادیه نیرومند خوانین خراسان و افغانی که مدعی بخش‌های شرقی خراسان بودند بفرستد و اسماعیل خان با حمله به اردکان و قوچان بار دیگر خوانین را مطیع ساخت.[۱۶] او در نبردهای بعدی با خوانین خراسان در سال‌های بعد هم حضور داشت.[۱۷] در جنگ‌های اواخر ۱۲۳۲ ه‍..ق هنگامی که فتح خان از سوی محمود میرزا، حاکم قندهار، هرات را گشود و غوریان را به برادر خود کهندل خان داد و با لشکر انبوه روانه فتح بقیه نواحی خراسان شد. و خان خوارزم نیز به نواحی شمال خراسان حمله آورد، فقط نام برادران اسماعیل خان در این جریان ذکر شده است. شاید وی این زمان در تهران بوده است، چون در سال ۱۲۳۲ ه‍..ق دوباره برای کمک به حسنعلی میرزا به مشهد آمده است.[۱۸]

از این سال بعد از فعّالیّت‌های او خبری نداریم. مهدی بامداد هم که با او هم ولایتی بوده است، حوادث زندگانی وی را فقط تا ۱۲۳۰ ه‍..ق دنبال کرده است، اما مسلم است که وی تا ۱۲۴۱ ه‍..ق زنده بوده است؛ چون مطابق ماده تاریخی که بر سنگ مزار وی نوشته شده و صاحب مطلع الشمس در کتاب خود درج کرده است، می‌توان فهمید که وی تا این سال زیسته است. ماده تاریخ چنین است:

از پی تاریخ فوتش منشی کلک صبا زد رقم جاوید اسماعیل خان میر جان.[۱۹]

***

اعتماد‌السلطنه جایگاه قبر وی را در پشت سر حضرت رضا(ع) در دارالسعاده حرم مطهر مشخص کرده است. همان‌طور که از زندگانی اسماعیل خان برمی آید، او فردی شجاع بود و نیروی خود را در راه دفاع از میهن خویش و همچنین تثبیت دولت تازه تأسیس قاجار به کار گرفت و رقبای شاه قاجار را از میان برداشت و از جمله پسر عموی شاه را در تهران کور کرد.[۲۰]

اسماعیل خان با شاه قاجار ارتباط سببی هم برقرار ساخت و یکی از سرداران معروف فتحعلی شاه قاجار است. وی طبق دستور فتحعلی شاه در ربیع‌الاول ۱۲۲۹ هجری به اتفاق دو برادر خود ذوالفقار خان و مطلّب خان با پنج‌هزار سپاهی به دفع یاغیان خراسان پرداخت و در جنگ مذکور پیروزی بزرگی نصیب او شد و فتحعلی شاه نیز به جبران رشادت و از خود گذشتگی وی بیست و پنجمین دختر مولود سلطان خان را به زوجیت پسر او رضاقلی خان در آورد.

همان‌طوری که گفته شد، مطلب‌خان و سه برادرانش سرداران زمان فتحعلی شاه بوده‌اند به نام‌های مطلب خان – اسمعیل خان – ذوالفقار خان که در منطقه‌ی سمنان و دامغان و خراسان حکومت داشته‌اند و برادر چهارمی آنها به نام عیسی خان می‌باشد که حاکم منطقه‌‎ی خمسه از ولایات آذربایجان بوده که امروز به نام استان زنجان می‌باشد؛ عیسی خان در زنجان حدود ۴۰۰ آبادی داشته که خود دارای افراد سواره نظام مبارز بوده‌اند که در هنگام حمله‌ی عشایر و مخالفین دولت در مقابل آنها ایستادگی کرده و مانع ورود خارجی به خاک کشور می‌شده‌اند. در وقفنامه‌ی خاصّ مطلب خان خود نام سه برادر خود را ذکر کرده و نوشته است: اگر اولاد ذکور من منقرض شد اداره‌ی امور املاک وقف عام به اولاد ذکور برادرانم به نام‌های عیسی خان، اسماعیل خان و ذوالفقار خان بدهید. بنابراین هر ۴ برادر سرداران فتحعلیشاه بوده‌اند و امروز به این برادران در تاریخ ۴ سردار می‌گویند.

نوادگان چهار سردار

مطلب خان به دستور فتحعلیشاه برای خواباندن شورشی که در منطقه‌ی کرمانشاه به وجود آمده بود به کرمانشاه عازم شد هنگامی که به منطقه‌ی کرمانشاه رسید مرض وبا در آن منطقه شیوع داشته و مطلب خان به مرض وبا دچار می‌شود و در همان جا به رحمت خدا می‌رود، جنازه‌ی مطلب خان از کرمانشاه به مشهد مقدّس حمل شد. و جوار (۳ متری) حضرت امام رضا(ع) دفن شده است. مشخصات مطلب خان بر روی سنگ مرمر به ابعاد حدود ۴۰ سانتیمتر و طول ۸۰ سانتیمتر نوشته شده است و بر دیوار حرم بالا محل دفن نصب شده که من اکنون ۸۴ سال دارم و در سن ۱۰ سالگی با مرحوم پدرم به نام عبدالحمید خان که نسل چهارم مطلب خان بود به زیارت حضرت امام رضا(ع) رفته بودیم، پدرم آن سنگ را به من نشان داد و خود آن را دیده‌ام، مکان آن در محلی بود که زائرین وقتی به آن درگاه می‌رسیدند می‌خواستند عبور کنند بر هارون‌الرشید لعنت می‌فرستادند، گویا در همان منطقه هارون‌الرشید هم دفن می‌باشد. البته امروزه آن محدوده تخریب شده و آثار آن از بین رفته است. ولی در کتابی که آستان قدس رضوی به چاپ رسانیده‌اند کتاب (مشاهیر مدفون در حرم) نام مطلب خان و برادرانش بسیار مختصر ذکر شده است.

مطلب خان بعد از فوتش ۵ پسر در قید حیات داشته که تولیت وقف عام و خاص را به عهده داشته‌اند به‌طوری که اوّلین پسر متولّی می‌شود، بعد فوت او دومین پسر و همین‌طور به ترتیب سومی و چهارمی و در نهایت پسر پنجم که نام او فضلعلی خان بود. و بعد از فضلعلیخان دو پسر دیگر به نام عبدالله خان و عبادالله خان که پسر اوّلی به نام عبدالله خان متولی می‌شود بعد از عبدالله خان پسر اوّلش به نام فرج‌الله خان، چون فرج‌الله خان در جوانی به رحمت حق پیوست و در آن زمان فرزندانش صغیر بوده‌اند برادران فرج الله خان، اسماعیل خان (اقبال نظام) و بعد از اسماعیل خان پسرش عبدالله خان و بعد از عبدالله خان چون اولاد ذکور نداشت، پسرعمویش مجیدخان، پسر فرج اله خان و پس از پسران مجیدخان، حاج احمد ذوالفقاری و حسن ذوالفقاری هستند که چون آنها علاقه‌ای به تولیت نداشتند پسرعموی ایشان به نام ناصرخان ذوالفقاری فرزند عبدالحمیدخان که داوطلب تولیت بود متولی می‌شوند.

به‌طوری که، در وقف نامه ذکر شده نسلی بعد از نسل دیگر پس از فوت مرحوم مطلب خان تولیت را به عهده داشته‌اند، بنابراین تولیت فضلعلی خان (پسر آخری) از پدر به پسر رسیده و تا این تاریخ ادامه داشته است.

سقّاخانه‎ی اسماعیل طلایی و اسماعیل‌خان ذوالفقاری

قبل از هر چیز لازم به یادآوری است: که گاه و بی‌گاه در مکتوبات قاجار و قبل از آن و در افواه مردمی که کم و بیش مطالعه‌ای دارند، جملاتی دیده می‌شود یا به گوش می‌رسد که سقّاخانه‎ی اسماعیل طلایی ساخته و پرداخته اسماعیل‌خان سردار به نام دامغانی (در زمان فتحعلی‎شاه قاجار) است. تا این که این جانب مصمّم شدم، این موضوع را برای خود و سایر علاقه‌مندان روشن نمایم و مطالب از کتب مختلف عیناً نقل می‎شود.

از بین کتاب‌های موجود در آستان قدس رضوی به چند نمونه که اشاره‌ای به ساخت و بانیان سقّاخانه اسماعیل طلایی پرداخته‌اند را شاهد آورده و در خاتمه بنا بر اسناد موجود و مکتوبات معتبر موجود در کتابخانه‎ی آستان قدس رضوی، سعی بر آن دارم که نظر نهایی خود را اعلام نمایم. بنابراین، شما خوانندگان علاقه‌مند به مطالعه‌ی ساخت، تعمیرات و تغییرات سقّاخانه‎ی اسماعیل طلایی دعوت می‌کنم (قبل از این که سردار اسماعیل خان ذوالفقاری بپردازیم)

سقّاخانه‎ی نادری:

این بنای تاریخی، در وسط صحن انقلاب اسلامی جای دارد و به سقّاخانه‎ی اسماعیل طلایی معروف است. به روایت دیگر: سقّاخانه بین سال‌های ۱۱۴۲ تا ۱۱۴۵ ه‍.ق ساخته شده است. سنگاب (منبع آب) آن با ظرفیت سه کُر آب به دستور نادرشاه افشار از هرات آورده شده و بنای سقّاخانه را اسماعیل خان معروف به اسماعیل طلایی ساخته است.[۲۱]

بر فراز این سنگاب بنایی هشت ضلعی قرار دارد. به نقل تاریخ، اسماعیل خان سقف آن را بر روی ستون‌های مرمر قرار داده و با خشت‌های مطلّا آراسته نموده است.[۲۲] – در زمان نادرشاه افشار-

«در وسط صحن، سقّاخانه‌ای است که زائران آب آن را، چون زمزم گرامی می‌دارند و عطش جسم خویش را از صفای آن‌ گوارای وجود جان می‌بخشند.

این سقّاخانه که مردمان، برای تبرک آب آن را در کاسه‌‌های مسی با نشان دست به یاد پنج تن آل عبا علیهم‌السّلام می‌نوشند؛ از ورقه‌های نازک طلا پوشیده شده است و از یادگارهای نادرشاه افشار می‌باشد.

سنگاب مرمر مسدّس آن را، به دستور نادرشاه از هرات به مشهد آورده‌اند، گویند «نادرشاه» حمل آن سنگاب بزرگ را به مسابقه گذاشت و حدّاکثر مدت حمل را دوازده روز تعیین کرد. ولی داوطلب آن (اسماعیل طلایی) نه روزه این مساحت ۳۶۰ کیلومتری را پیمود.

سقّاخانه‎ی قدیم، دارای کتیبه‌ای از آجرهای طلایی بوده که فردی به نام«اسماعیل» آن را درست کرده بود و به همین علّت امروزه این سقّاخانه به نام هنرمند گمنام نامگذاری شده، نه بانی آن.»[۲۳]

سقّاخانه طلا یا حوض اسماعیل طلایی:

«در وسط صحن کهنه سقّاخانه‌ای است با کتیبه‌ای طلا پوش از یادگارهای نادرشاه افشار و به همین علت آن را «سقّاخانه‌ی نادری» نیز می‌گویند. سنگاب مرمر مسدّس آن به دستور نادرشاه از هرات آورده شده است. نادر حمل این سنگاب بزرگ را از هرات به مشهد به مسابقه گذاشت و حدّاکثر مدّت را ۱۲ روز تعیین کرد. ولی داوطلب آن نُه روزه این مسافت ۳۶۰ کیلومتری را با سنگابی بدین بزرگی طی کرد. در آغاز آب بارانی را که در حوض «بابا قدرت» در ۶ کیلومتری مشهد جمع می‌شده است. بدین جا می‌آورده‌اند.

آجرهای طلایی که با آن کتیبه‎ی سقّاخانه پوشیده شده است ساخته‎ی اسماعیل نامی است که سقّاخانه امروز به حقّ به نام این هنرمند گمنام شهرت یافته نه به نام نادرشاه بانی مشهور آن.»[۲۴]

سقّاخانه‎ی صحن کهنه:

«در وسط صحن کهنه، سقّاخانه‌ای است که یک گنبد طلایی روی آن ساخته شده و در میان مردم به سقّاخانه اسماعیل طلایی معروف می‌باشد. در زیر گنبد سنگاب بزرگ یک پارچه قرار دارد که وسط آن را خالی کرده‌اند و در اطراف آن شیرهای متعددی نصب نموده‌اند که زوّار از آن آب می‌آشامند. و به عنوان یک آب شفادهنده مورد استفاده زائران قرار می‌گیرد.

درباره‎ی این سقّاخانه در کتاب‌ها مطالبی نقل شده است، مشهور آن است که این سقّاخانه به دستور نادرشاه افشار توسط شخصی به نام اسماعیل طلایی ساخته شده و نصب گردیده است، گویند سنگ آن را نادرشاه افشار از هرات آورده و اسماعیل طلایی هم آن را نصب کرده و سقف آن را روی ستون‌هایی از سنگ مرمر قرار داده است.

بعد از آن گنبدی بر فراز آن بنا نموده و آن را با طلا مزیّن کرده‌اند، نادرشاه هم مزرعه‌ای به نام دهشک وقف سقّاخانه نموده تا در مخارج آن مصرف گردد، این سقّاخانه، یک سنگ مرمر یک پارچه می‌باشد و ۳ کُر ظرفیت دارد.

این بنا، در اثر مرور زمان کهنه و فرسوده شده بود و در سال ۱۳۴۵ زمان نیابت تولیت باتمانقلیچ تخریب گردید و از نو تجدید شد و به صورتی زیبا و مجلل درآمد. این بنا روی هشت پایه قرار دارد و پوششی به شکل گنبد دارد که همه‌اش طلاکاری شده است. ابعاد سقّاخانه به قرار ذیل است، فاصل بین اضلاع از هر طرف ۶۱/۴ متر، ازاره هر پایه تا ارتفاع ۲۹/۱ متر سنگ مرمر، از بالای ازاره تا ارتفاع ۷۰/۱ متر کاشی کاری از بالای کاشیکاری تا زیر پوشش به ارتفاع ۲۰/۲ متر طلاکاری ارتفاع گنبد ۸۸/۱ متر کل ارتفاع سقّاخانه از سطح زمین تا نوک گنبد ۳۴/۶ متر می‌باشد.

اطراف سقّاخانه هم چند حوض ساخته شده که زائران وضو می‌گیرند و به حرم مطهّر مشرف می‌شوند، و از آب سقاخانه تنها برای آشامیدن استفاده می‌شود، و اطراف سقّاخانه همواره از تردد زوّار و کثرت جمعیت متراکم است.

از قرائن معلوم می‌شود که محلّ سقاخانه قبلاً حوض بوده و آب خیابان به آن جا می‌ریخته و بعد از حوض خارج می‌شده به طرف پایین خیابان می‌رفته است.»[۲۵]

سقّاخانه (سابق):

«در وسط صحن سابقاً سقّاخانه‌ای بوده است که اکنون وجود ندارد و به جای آن حوض بزرگی در زمان نیابت تولیت محمّد ولی خان اسدی ساخته شده و اطراف آن را گل کاری نموده‌اند. اکنون شیرهایی در آن جا نصب شده و زوّار از آن استفاده می‌کنند و آب آن از طریق حفر چاه عمیق تأمین می‌گردد و این حوض و فضای سبز جلوه‌ای به این جا بخشیده‌اند.»[۲۶]*

سقّاخانه‎ی اسماعیل طلایی:

(منبع آب) این سقّاخانه از سنگ یک پارچه است که می‌گویند آن را به امر نادرشاه افشار از هرات آورده‌اند. بر فراز سنگاب بنایی است مثمن که پایه‌های آن سنگ مرمر و کاشی نصب شده. پوشش آن به شکل گنبد کوچکی ساخته شده که سطح خارج آن را طلاکاری نموده‌اند.[۲۷]

ابعاد سقّاخانه:

«ابعاد سقّاخانه بدین قرار است:

طول هر ضلع                        95/11متر

ارتفاع تا زیر پوشش                 55/4 متر

ارتفاع گنبد                            80/1متر

جمع ارتفاع                           35/6 متر

اطراف سقّاخانه‌ی مزبور در سنوات اخیر، چهار حوض آب ساخته شده است. وسط هر یک از حوض‌ها فواره‌ای است که به وسیله‌ی لوله‌ی آهن از چاه عمیق واقع در صحن موزه آب به این جا آورده شده و اکثر اوقات حوض‌ها از آب لبریز است. لبه‌ی حوض‏ها به‌طور موقت با سیمان موزائیک شده و در نظر است بعداً تبدیل به سنگ‌های اعلا بشود.

چون ساختمان سقّاخانه کهنه شده بود و قدری خرابی داشت، در سال ۱۳۴۵ شمسی به دستور تیمسار سپهبد باتمانقلیچ نایب‌الدوله‎ی وقت آن را خراب کردند که تجدید بنا نمایند، ولی ایشان (سپهبد باتمانقلیچ) توفیق اقدام حاصل ننموده از خدمت برکنار شدند و بعد به دستور آقای پیرنیا نیابت تولیت عظمی بنای مذکور در دست اقدام قرار گفت. که از سال ۱۳۴۶ شمسی شروع شد و با وضع و صورت بهتری مشغول تجدید ساختمان شد.

تجدید بنای سقاخانه:

به‌طوری که گفته شد بنای جدید سقاخانه از سال ۱۳۴۶ شروع و به تدریج به صورتی بهتر از سابق اقدام به ساختمان شده است و اکنون (۱۳۵۰) وضع آن بدین قرار می‌باشد.

این بنا روی هشت پایه قرار گرفته و پوششی به شکل گنبد دارد که سطح خارج قسمت بالایی پایه‌ها و سطح خارج تمامی گنبد، طلاکاری است.

ابعاد و نوع بنا بدین گونه می‌باشد:

فاصله بین اضلاع از هر طرف (در سطح زمین) ۶۱/۴ متر

ازاره هر پایه تا ارتفاع ۹۱/۲ متر سنگ مرمر، از بالای سنگ مرمر تا ارتفاع ۰۷/۱ متر کاشیکاری، از بالای کاشیکاری تا زیر پوشش به ارتفاع ۲۰/۲ متر طلاکاری می‌باشد.

ارتفاع پوشش گنبد ۸۸/۱ متر

کل ارتفاع این ساختمان از سطح زمین تا تیزه‌ پوشش (تیزه گنبد) ۴۴/۶ متر است.

خطوطی که در این بنا به کار رفته بدین قرار است: یا حنّان، یا منّان، یا دیّان، یا برهان، یا سبحان، یا غفران، یا سلطان، یا رضوان.

در زاویه‎ی شمال غربی صحن عتیق در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۴ شمسی به اهتمام سپهبد امیر عزیزی نایب التولیّه وقت محلّ مخصوصی برای تطهیر و ساختن وضو با اصول فنّی و مجهّز به لوله‌کشی آب و نصب شیر آب و سایر لوازم ساخته شده است که دارای دو قسمت مردانه و زنانه می‌باشد و اکنون دایر است.»[۲۸] [سال ۱۳۴۴]

اسماعیل طلایی کیست؟

بنا بر اسناد ذکر شده: اسماعیل طلایی آورنده‎ی سنگ‌های مرمر مورد پسند نادرشاه افشار از هرات به مشهد است.

اسماعیل طلایی به امر نادرشاه افشار در ساخت و طلاکاری سقّاخانه همّت گماشته و سقّاخانه به نام او ثبت شده است.

اسماعیل طلایی از سرداران به نام زمان نادرشاه افشار بوده است.

اسماعیل طلایی به جای ۱۲ روز ضرب الاجلی را که نادر تعیین کرده بود، سنگ‌ها را ۹ روزه از هرات به مشهد آورده و از نادرشاه افشار در این باب جایزه گرفته و بنابراین، نادرشاه اجازه داده است که سقّاخانه به نام خود او که نظارت می‌کند ساخته شود.

بنابراین، بر اساس آنچه را که از اسناد و نسخ متفاوت استحصال می‌شود: این اسماعیل طلایی نمی‌تواند همان اسماعیل خان ذوالفقاری زمان فتحعلی‎شاه قاجار باشد. چرا که؛ پادشاهی نادرشاه افشار از سال ۱۱۶۰- ۱۱۴۸ه‍. ق بوده است. و سلطنت فتحعلی‎شاه قاجار از سال ۱۲۱۲ تا سال ۱۲۵۰ ه‍.ق بوده است. یعنی این که از ابتدای سلطنت فتحعلی شاه قاجار ۶۴ سال و از انتهای سلطنت نادرشاه افشار تا انتهای سلطنت فتحعلی شاه قاجار ۹۰ سال گذشته است.

و از آن جا که هر سرداری چند سالی بیشتر در مسند امور باقی نمی‌ماند و توان کار را به نیکویی نداشته کشته و یا عزل می‌شده است. نمی‌تواند اسماعیل خان ذوالفقاری، همان اسماعیل طلایی زمان نادرشاه افشار باشد. با حدود میانگین ۷۵ سال فاصله.[۲۹] -البته بنابر روایاتی ضعیف احتمال اینکه او هم دامغانی باشد مردود نیست- اینجانب سند معتبری نیافتم. (تحقیق مؤلف این کتاب)

ذوالفقاری، ذوالفقارخان

برادر اسماعیل خان و مطلّب خان است. وی در زمان فتحعلی‎شاه بعد از حسینقلی خان عمو و محمّد ولی میرزا حکومت سمنان را داشته است. به‌طوری که نوشته‌اند، ذوالفقار خان مردی جبار و تندخو و بد دهن بوده. میرزا ابوالحسن یغمای جندقی، مدتی منشی این سردار بوده است.

«گویند وقتی خاقان مفقود به میرزا شفیع صدر اعظم فرموده بودند نمی‌دانم در طبقه نوکر کسی باشد که بعد از من مثل صادق‌خان شقاقی که پس از شاه شهید با من روبه‎رو شد و به خیال خود سری و سودای سلطنت افتاد او هم با ولیعهد من این معامله را به میان آورد.

صدر اعظم عرض کرده بود سردارهای سمنان و دامغان مدتی می‌شود که در تدارک این کار هستند، از شدت اعتبار آن‏ها کسی جرأت عرض ندارد؛ خیال ملوکانه به قدری از این حرف پریشان شد که در چلّه‎ی زمستان به خیال سفر دامغان افتاد. اعتبار عیسی خان و ذوالفقار خان و مطلّب خان و طایفه‎ی آنها به مرتبه‌ای رسیده بود که شبی خاقان مرحوم یکی از خواجه­سرایان را برای مطلبی نزد ذوالفقار خان فرستاده بودند، بعد از مراجعت پرسیدند سردار چه می‌کرد؟ عرض کرد تنها نشسته مشغول خوردن شراب بود. فرمودند: چهار نفر از زنانی را که جزو عمله طرب هستند الان مطلقه کردم، با تمام جواهرآلاتی که دارند خودت پیش ذوالفقار خان برده بگو شاهنشاه فرمود: روا نمی‌دانم بر تو بد بگذرد، حال که مشغول می‏گساری هستی بنا بر مضمون.

اسبی که صفیرش نــزنی می‌‌نخورد آب

                                     نه مرد کم از اسب و نه می ‌کمتر از آب است

این چهار زن مطربه به تو بخشیده شد که شب‌ها اسباب و لوازم عیشت مهیا باشد.

سایر اوضاع ملک و مال و دولت و قلاع محکمه‌ی سرداران دامغان و غورخانه و آذوقه قلعه داری آن‏ها به درجه بوده که در تمام ایران احدی به آن اسباب تجمّل و اوضاع بزرگی نداشت بالجمله پس از ورود موکب خاقان به دامغان شبی زوجه‎ی ذوالفقار خان طبقی از انگور زمستانی که به اصطلاح ده نشینان انگور آونگ می‌گویند به حضور مبارک آورد. پادشاه دنیا دیده‎ی پست و بلند روزگار سنجیده دید که در غیر فصل، انگور به این صفا و طراوت خیلی تازگی دارد فرمودند: این تحفه‎ی منحصر به خانه‏ی شما می‌باشد؟

عیال سردار عرض کرد: بیش‎تر خانه‌های دامغان در زمستان انگور خانگی دارند، فرمودند: از هر خانه به یک بهانه بفرست انگور بیاورند! حسب الامر اطاعت نموده از پنجاه شصت خانه بل زیاده انگور به حضور شاه آوردند.

حضرت خاقان به دقت ملاحظه فرموده دیدند هیچ یک مثل انگور خانه‏ی ذوالفقار خان نیست، صدر اعظم را خواسته فرمایش کردند هنوز خداوند عالم عزت و اقبال این جماعت را خواسته است. یقین می‌دانم عیال فلان کدخدا و دهقان اوقات خود را در نگه داشتن انگور زمستانی زیاده بر اهل خانه‌ی مطلّب‌خان و ذوالفقار خان و علیخان مصرف می‌دارند: یک شهر و یک خاک و یک هوا ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ دور نیست که اگر به این خانواده آسیبی برسانم برای خودم خوش نباشد منتهای التفات را به سردارها کرده و زود مراجعت کردند.

اندکی نگذشت که اردوی فتحی خان افغانی سر از افغانستان به در کرده و جمعی از لشکریان مأمور به دفع او شدند، از جمله ذوالفقار خان بود که در آن جنگ مثل نهنگ حرکت کرد و جمع کثیری را از مردم فتحی‎خان با سپاه بسیار قلیل خود (یعنی همان قشون سمنانی و دامغانی) شکست فاحش داد. آن‏ها فرار کردند و کشته شدند و دولت گزافی به دست لشکریان افتاد

پس از چندی که باز بعضی فقرات معروض پیشگاه شهریاری افتاد و ستاره اقبال آن‏ها رو به زوال نهاد. روزی ذوالفقار خان را به یکی از درختان دیوانخانه بسته و امر شد او را همراه درخت با اره دو نیم کنند. حضرت خاقانی بالمشافه عطاری خودشان را با خطایای سردار مزبور تعداد می‌فرمودند. از آن جمله فرمودند: بدرهای شال عظیم‎خانی گرانبها که هر طاقه‌ی زیاده بر سیصد تومان خریداری می‌شود از غنایم جنگ فتحی خان به دستت افتاد یک طاقه آن را به حضور من نیاوردی؟

ذوالفقار خان عرض کرد: فتحی‎‌خان را از من خواستی، شال عظیم‎خانی نخواستی، اگر شال عظیم‎خانی می‌خواستی در نهایت سهولت از دکان یک بازرگان می‌خریدم و می‌دادم. پادشاه فوراً از قتل او اغماض فرموده مبلغی جریمه‌ی سردار را به همین عرض صادقانه‌ی چاکر ببخشود اگر چه آن برادرها از آن اعتبار افتادند ولی ملاحظه‌ی حال و خدمتشان از نظر مبارک فراموش نمی‌شد.»

شاهزاده عالیه سلطان خانم را که والده‌اش شهربانو خانم از بزرگ­زادگان خوانین خدا بنده بود، برای علیخان عروسی کردند و منصب امیر آخوری، که موروثی علیخان و عیسی خان بود، تا وفات شاهنشاه مرحوم در دست او بود.

شخص علیخان در بذل و بخشش و سلیقه و پاکی فطرت و سیمای خوش و قامت موزون با وجود دامادی شهریار و این منصب بزرگ در فروتنی و تواضع، اوّل شخص روزگار محسوب می‌شد. مولود سلطان خانم را هم که از بطن ملک جهان خانم اصفهانیه بود به رضا قلی خان پسر اسماعیل خان دامغانی دادند، مقصود شهریاری از این دختر دادن‌ها، نگاهداری خانواده‎ی سرداران دامغانی بود.»[۳۰]

ذوالفقاری، عیسی خان

«برادر اسماعیل و مطلب خان و ذوالفقار خان است. این چهار برادر به چهار خان سردار معروفند. از این چهار برادر نقش صورت مطلب خان و ذوالفقار خان در نقش سلام نگارستان دیده می‌شود. عیسی خان ساکن تهران بوده و منصب میرآخوری داشته است. فرهاد میرزا معتمد الدوله، پسر عباس میرزا، از این چهار برادر در متاب زنبیل یاد کرده و آنها از ارباب مناصب زمان فتحعلیشاه خوانده است.»[۳۱]

ذوالفقاری، مطلّب‌خان

مطلب خان برادر اسماعیل خان و حاکم دامغان در زمان سلطنت فتحعلی‎شاه بوده و مدرسه‌ای از او در دامغان به یادگار مانده است.

او در سرکوبی ناآرامی‌های خراسان و یا حاکمان افغانی هرات شرکت کرد.[۳۲] فتحعلی‌شاه در سال ۱۲۳۱ ه‍.ق او را با برادرش ذوالفقار‌خان مأمور کرد تا با نیروهای سمنانی و دامغانی به فرماندهی فرج‌الله افشار به جنگ با خان خوارزم که با حدود سی هزار نیرو به حوالی گرگان هجوم آورده بود بشتابند. در این جنگ نیروهای ایرانی، خان خوارزم را شکست دادند و غنایم زیادی به چنگ آوردند.[۳۳]

در سال ۱۲۳۲ ه‍.ق مطلّب‌خان در جنگ با افغانان هزاره شرکت کرد و با یاران خود، بنیاد خان رییس طایفه هزاره را که در محمود آباد جام سنگر گرفته بود شکست داد و قلعه را گشود.[۳۴]

در سال ۱۲۳۳ ه‍.ق شاه پس از عید نوروز عبدالوهاب معتمدالدوله را برای نظم امور خراسان و کمک به شجاع‌السلطنه به خراسان اعزام کرد و مطلّب خان دامغانی را که اینک حاکم دامغان هم شده بود با لشگر سمنانی و دامغانی همراه او کرد. آن‏ها به شجاع السلطنه پیوستند و با فتح خان که هرات را متصرّف شده بود به جنگ پرداختند.[۳۵] آخرین مأموریت مطلّب خان در سال ۱۲۳۷ ه‍.ق و به هنگامی بود که فتحعلی شاه به قصد تسخیر بغداد و شهر زور وی را با برادرش ذوالفقار خان و لشکر سمنان و دامغان همراه عبدالله میرزا حاکم خمسه کرد و به سوی شهر زور فرستاد. در این لشکرکشی سرداران اعزامی شاه قبایل بابان و شهر زور را کیفری سخت دادند. اما به واسطه‎ی بیماری وبا که در لشکر ایران افتاد تعداد زیادی از آن‎ها درگذشتند و لشکر ایران پراکنده شدند. مطلّب خان یکی از افرادی بود که در اثر این بیماری در ذی الحجه ۱۲۳۷ ه‍.ق درگذشت.[۳۶] جنازه وی را به حرم رضوی در مشهد منتقل کردند و در دارالسّعاده به خاک سپردند.[۳۷]

مطلب­خان فرزندانی به نامهای: علی­اکبرخان، اسکندرخان، محمدعلی­خان و فضلعلی­خان داشت. پس از مرگ او فضلعلی­خان عهده­دار املاک و حکومت وی شد.

رونوشت: وقف‌نامه عام مطلّب‌خان:

«حمد و سپاس فزون از مکایله تخمین و قیاس وقف آلای حضرت مالک الملک مطلق و رازی برحقی که آسیای چرخ رجوی مدار به آب قدرت او دایر و سیار و مزارع نزهت آثار ربع مسکونی و اقطار امطار فیض لایزالش نمونه جنات تجری من تحت الانهار است. منزه ذاتش از چند وجه و چون تعالی شانه عما یقولون قادری که دلایل یگانگی و علامات وحدانیتش از در و دیوار معموره امکان بر ابصار بصایر عقول کالشمس فی وسط السما تابان و درخشان و سجده روحانیان پاک بر مخلوق در طینت خاک به مفاد و خمرت طینت آدم بیدی اربعین مباحا بر کمال قدرتش دلایلی ظاهر و عیان و فی کل شیء له آیه تدل علی الله واحد حدایق ذات لهجه مهج و احداق و قطعات دفاتر و اوراق احوال واقفان فلاحت و فصاحت وقف‌خانه تحریر ثنای کبریای رب الاربابیست که مقدر تقدیراتش از مقسم ازل به مضمون حقیقت مشحون و جعلنا من الماء کل شیء حی آب روان درجه اوّل انهار ابدال روان و مستغلات علیا و سفلی سماوات و ارضین را که بایرات و کانن ارتقا بودند به شخم و شیار فَفَتقنا هما و به اجرای میاه اشعه مهر و ماه درجه انهار لیل و نهار و انفجار چشمه‌سارهای ثابت و سیار دایر و آبادان گردانید.

مالک‌الملک ملک الیمین مختص به خود ساخت و در طرفه العینی به یک لفظ «کن» به عمارت معموره هستی پرداخت. چنار را از هر ورق دست یاری به سوی او دراز و بیخشک از هر شاخ انگشت شهادت به وحدانیتش دراز نخل باسق در سرزمین معرفتش پای در گل آمد و رَطب رُطب از حسرتش خسته دل از گِل ‎گُل برویانید، از خاک سنبل تامل فی نبات الارض فانظر الی آثار ما صیع الملیک عیون من البین فاترات و احقان من الذهب السبیک و صلا صلوات بی‌شمار و فاتحه فزون از توالی لیل و نهار از روی کمال عجز و نیاز نثار خاک مطهر مقدس عرش بنیان و ضریح منور قدس نشان سیّد ولد آدم فخر عالم آن که از شوق لب و دندان گوهر خیز او از میان خاک گندم سینه چاک آید برون المبعوث علی الاسود و الاحمر و حامی اراضی الشریعه الغرا بالابیض الاخضروحی البیضا عن سواد المله البیضا بالنصل الارزق و الریح الاسمر سیّد الانبیاء و مسند الاصفیاء محمّد نوایر الشرک و مکفر الکفر و بر آل اطهار او که برگزیدگان حضرت کردگارند سیما بیضا اوج ملت بیضاء‌السلطان شهرستان ارتضا وِلایت وَلایت را شمعون الصفا من آب عنه فقد باد نایب مناب الرسول فی المبداء و المعاد ضیغم منیع الغاب علی عالی الالقاب الذی قصر عن قیه قصر مناقبه الاطیاب اطناب و بعد چون در زمین دنیا نشاندن نهال نیکوکاری بر حسب اقتطاب ثمره‎ی سعادت و برخورداری و خلاصی از خطرات روز عرصات یوم لا ینفع مال و لا بنون در نشاء اخری و افشاندن بذر خیرات و صدقات در این دار فنا موجب برداشتن ریع رستگاری در وقت حصاد عمل‌ها در روز جزا می‌باشد و به مضمون صدق مشحون اذامات ابن آدم انقطع عمله الا عن صلاص صدقه جاریته و علم ینتقع به و ولد صابح یدعو له و لیست الصدقه الا الوقف لآن منفعه واردته علی مستحقیه فی جمیع الازمنه و الاوقات و نعمه فایضه علیهم فی کل آن من الانات لهذا در زمانی به سعادت مقرون و آدابی به میمنت مشحون الطاف کامله یزدانی و فیوضات بی‌منتهای سبحانی شامل حال و کامل احوال خیریت اشتال عالیجاه رفیع جایگاه سعادت و عزت و اقبال پناه ابهت و مناعت و اجلال دستگاه شهادت و لبالت انتباه زبده خوانین با داد و دین عمده عظمای بافر و تمکین مصدر الخیرات مبع الصدقات خان و الاقدر عالی شأن مطلب خان که هست کامبخش اهل فقر و کامیاب از فضل حق.

«مهر دولت تافت بر درگاه او               از درش محروم نامد مستحق

قدر او میزان همـت را عیار               رأی او صبــح فتانت را شفق»

و فقه الله تعالی لماضیه و جعل مستقبل ایام خیرا من ماضیه گشته وقف موبد و حبس مخلد نمود از جهت مدرسه‌ای بنا کرده معمار عزم و همت عالیجاه سابق‌الذکر باشد املاک و دکاکین و طاحونه و باغات و اراضی محوطات گذر محله شاه شش دانگ یک در بند حمام و کل شش دانگ کاروانسرا را به انضمام طویله و بهار بند آن که در تفصیل ذیل محدود و حدود هر یک مشخص و معین گشته است به هذا التفصیل:

۱ـ طاحونه واقعه در شهر شامان مشهور به طاحونه جمشید خارج شهر بلده دامغان قریب به دروازه عراق کلاً‌ شش دانگ.

۲ـ حمام متصل به خندق قلعه متصل به باروی شهر دامغان و غریباً متصل به شهر جاریه شامان و یک طرف امام‌زاده شش دانگ.

۳ـ باغ معنب و مشجر واقع در خارج بلده دامغان که احدهما مشهور است به باغ سرتنوره و دیگری متصل به همان باغ دو دربند.

۴ـ محوطه‎ی واقع به گذر محله شاه قریب به دروازه شامان مشهور به محوطه‎ی علو اراضی آن تخمیناً یک صد من بذر افشان سه دربند.

۵ـ محوطه‎ی واقع در گذر شاه که از کربلایی عبدالله دامغانی ابتیاع نموده‌اند. تخمیناً سی من بذر افشان می‌شود سه دربند.

۶ـ میاه واقع در نهر امیران تابع مزبوره می‌باشد چهار فهجه و نیم.

۷ـ کاورانسرا که واقع است در گذر دامغان و از بناهای عالیجاه رفیع جایگاه واقف سابق الذکر است فیمابین مدرسه قدیم و مدرسه جزبوره است مع الضمام طویله و بهاربند که متصل به کاروانسرای مسطور است یک دربند.

۸ـ میاه و اراضی بالا محله بلده مزبوره مشهور به دشت محله پنج وعده به انضمام میاه دوزهرویه یک شبانه روز که آن هم یک وعده می‌شود با محوطات داخل شهر و اراضی خارج شهر یک در بند گاو و قدری از آب اسپهبد که به جهت پر کردن حوض مدرسه قرار داده شده.

۹ـ میاه و اراضی بالا محله له علاوه میاه دوزهرویه شش وعده.

۱۰ـ آب اسپهبد که از جعفر استاد طالب ابتیاع و ملکیت مستقل یافته است به جهت حوض مدرسه نیم وعده.

۱۱ـ محوطات درگذر محله‎ی شاه مشهور به محوطات حاجی حسینخان که تخمیناً شصت من بذرافشان می‌شود به انضمام شرب و مجری المیاه باغ شاه هشت فهجه که تابع محوطات مزبوره است از زورقه باغ شاه مزبور است.

۱۲ـ محوطه‎ی واقع درگذر محله‎ی شاه مشهور به محوطه حاجی کاکه تخمیناً سی من بذر افشان می‌شود به انضمام دو فهجه میاه باغ شاه که تابع محوطه مزبوره است و از زورقه باغ شاه محسوب می‌شود.

۱۳ـ محوطه‎ی‌ که از ورثه اسماعیل خان قاجار قوانلو ابتیاع شده است و واقع است در گذر محله‎ی شاه که تخمیناً دو جریب و نیم است به انضمام سه فهجه میاه باغ شاه که تابع محوطه‎ی مزبوره و از رورقه باغ شاه است.

۱۴ـ محوطه‎ی مختار واقعه در گذر محله‎ی شاه مشهور به شامان تخمیناً هشتاد من بذر افشان می‌شود به انضمام شرب و مجری المیاه چهار فهجه میاه باغ شاه از زورقه.

۱۵ـ باغچه علی کلاهدوز متصل به باغ مانی تخمیناً یک جریب واقع در گذر دباغان من محلات بلده دامغان محدود به حدود که خاک آن را به جهت تعمیر مدرسه و کاهگل برداشته مدرس و طلبه دخل نمایند یک دربند.

۱۶ـ دکاکین واقعه در بازار نو مشهور به دکان‌های عالیجاه واقف که از تمجید و تعریف مستغنی می‌باشد هشت دربند.

و متملکات مزبوره را از ید تملیک خود تخلیه ید و به وقف مخلد معین و ثانی الحال به عنوان تولیت متصرف گردیدند و شروط وقفیت را چنین قرار داده کرده‌اند که تولیت مدرسه مزبوره و موقوفات مسطوره مادام الحیات به نفس نفیس عالیجاه واقف مفوض و موکول بوده بعد از آن به اکبر و ارشد ولد مذکر ما تعاقبوا و تناسلوا و چنانچه صفت ارشدیت در اکبر اولاد نباشد اکبریت را تابع ارشدیت دانسته را مقدم و بطناً بعد بطن به همین وضع رفتار و بعد از انقراض اولاد ذکور واقف و اولاد اولاد ذکور العیاذ بالله تولیت مزبوره را متعلق به اولاد ذکور برادرهای عالیجاه واقف مقرر داشته در هر بطن اهلیت و امانت را به علاوه ارشدیت رکن اعظم شرایط وقفیت دانند و شرایطی که از لوازم و شروط وقف اعتبار و قرارداد نموده‌اند تخلف از هر یکی از شروط مسطوره از جمله خیانات عظیمه و جنایات کبیره و عزل از خدمت تولیت خواهد بود و موقوفات مزبوره را بر دوازده سهم منظور داشته قسمت منافع آن را به این طریق شرط نموده‌اند که دو سهم از جمله دوازده سهم را حق التولیه به جهت متولی شرایط وقفیت دانسته بعد از وضع اخراجات ملکی و تعمیر کاروانسرا و آسیا هرگاه خرابی در آن‏ها به هم رسد و بذر و مصالح زراعت و اخراجات تعمیر ۸ باب دکاکین واقع در بازار نو که مشهور به دکاکین عالیجاه معزی الله می‌باشد وتعمید مدرسه مزبور هرگاه خرابی به هم رساند به تصدیق و تجویز امنای اهل خبرت و کاهگل پشت بام‌ها که اقلاً‌ یک سال در میان ضرور است منافع و مداخل آن‏ها را بر دوازده سهم منظور داشته دو سهم از آن حق‌التولیه بوده دو سهم از ده سهم باقی متعلق به مدرسان مدرسه مزبوره که از دو نفر کمتر تا سه نفر باشند خواهد بود، مشروط بر آن که مدرسان نیز طالباٌ لمرضات الیه در تعلیم و تدریس طلبه مزبوره و مطالعه شب و مذاکره و مباحثه طلبه در هر روز ساعی و جاهد بوده طلبه را بیکار و قصد ایشان گرفتن وظیفه و شمردن اوراق لیل و نهار نباشد و بدون عذر شرعی مانند عروض مرض و یا تغزیت و نهنیت که شرعاً ‌و عرفاً ممدوح و عذر مقبول است از تکاهل و تساهل احتراز لازم دانسته طلبه را معطل ننمایند و چنانچه به زیارت عتبات عالیات احدی از مدرسان و طلبه برود به قدر دو ماه در نجف اشرف و به قدر چهل پنجاه روز در ارض اقدس توقف نموده و در طواف بیت‌الله الحرام به قدر مدت ذهاب و ایاب و ادای مناسک حج مأذون ساخته زیاده بر آن را عذر مقبول و حجرات را معطل و ابواب را مقفل نداشته به دیگری بدهند که مشغول تدریس یا تحصیل گردد هشت سهم دیگر را به جهت طلبه مدرسه مزبوره منظور دارند و آن هم به جهت مدرس منظور داشته‌اند هرگاه مدرس دو نفر یا سه نفر بوده باشند و تفاوتی در فضیلت و مقدار علم ایشان بوده باشد می‌باید متولی معلوم نموده چنانچه یکی از مدرسان مزبور در علم فقه و اصول فقه و حدیث و رجال بلکه علم کلام را هم استحضاری داشته باشد به جهت کثرت مطالعه شب و مجاهده و مباحثه روز بر مدرس دیگر که به درس مقدمات صرف و نحو اکتفا و منتهی سیر مرکب عزم و همتش تا همان جا باشد تفوات قرار داده وظیفه او را متولی زیاده بر دیگری بدهد و محصلین و طلبه را همچنین از فارسی خوان تا عربی خوان به تفاوت ایشان رسیده وظیفه ایشان را علی قدر مراتبهم به ایشان برساند و عمده شرایط در انتظام امور مزبوره این است که مدرس و طلبه هر یک به قدر حال و معرفت خود صاحب زهد و ورع و تقوا بوده و در تدریس و تحصیل کمال جد و جهد و سعی در اهتمام داشته از افساد و شرارت و سخن‌چینی اجتناب کلی لازم دانند و هرگاه از هر یک از مدرس و طلبه از این قبیل امور ظاهر شود متولی در اخراج و تبدیل و جرح و تعدیل مختار است و خادمی نیز به جهت جاروب کش مدرسه مزبوره و بستن در و متوجه شدن خدمت مدرس و افروختن چراغ گرفته ماهی مبلغ دو هزار روپیه که در سال دو تومان و چهار هزار دینار تبریزی وجه روپیه می‌شود به صیغه مواجب و وظیفه که از منافع هشت سهم طلبه مفروض شود به خادم مزبور برسانند و به جهت ترویج روح عالیجاه واقف موفق ادامه الله توفیقه یک نفر قاری قرآنی که اطمینانی به صلاح و امانت او داشته باشند و از علم تجوید بی‌بهره نبوده حروف را به مخرج ادا و قرآن مجید را به ترتیل کما ورد فی التنزیل قرائت نماید قرارداد کند که روزی یک جزء از کلام‌الله را که ماهی یک ختم قرآنی و سالی ۱۲ ختم قرآن باشد به عمل آورده روزی پنجاه دینار که ماهی یک هزار و پانصد دینار روپیه و سالی یک تومان هشت هزار دینار روپیه در ازای اجرت ۱۲ ختم قران مجید، به قاری مزبور بدهند که به طریق مسطور خدمات کلام الله را ماه به ماه کرده ثواب آن را هدیه روح واقف و والدین او کرده طلب مغفرت از درگاه غفار بی‌منت به جهت ایشان نمایند. و بعد از آنکه وظیفه‎ی قاری و خادم را متولی بردارد و باقی را از هشت سهم به طلبه و محصلین برساند و شرط دیگر آن است که متولی باید مستقلات موقوفه را به اجاره مدت طویله زیاده بر سه سال نداده و به اختیار به عمال دیوان به اجاره ندهند و در تفحص احوال مدرس و طلبه اهتمام تمام نموده کسانی را که به زهد و تقوای ایشان اطمینان نداشته باشد در آنجا مدخلیت ندهد. و شرط دیگر آن است که متولی به صفت امانت و دیانت آراسته بطناً بعد بطن از شروط وقفیت تخلف و تجاوز ننماید و در صورت غیبت متولی از این بلد یا غرب جوار یا انقراض سلسله تولیت مدرسه مسطوره و مستقلات موقوفه متعلق است به اعلم و ازهد و اتقی و اصلح بلد با قرب جوار که شروط وقفیت را منظور و معمول داشته امور مدرسه را منتظم و منتسق دارد. و صیغه وقف به عربی و فارسی جاری شده فمن بدله بع ما سمعه فانما ائمه علی الذین یبدلونه و کان ذلک فی غره شهر محرم الحرام ۱۲۳۱. (مهر مطلّب­خان)»[۳۸]*

[۱]– شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ۱/۱۳۲

[۲] – همانجا

[۳]– ناسخ التواریخ، محمّد تقی لسان الملک سپهر: ۱/۱۱۲-۱۱۴

[۴]– همان، ۱/۱۲۷-۱۳۷

[۵] – تاریخ منتظم ناصری، محمّد حسن خان اعتماد السلطنه: ۳/۱۴۷۲-۱۴۸۲

[۶] – محمّد تقی لسان الملک سپهر: پیشین، ۱/۱۳۸-۱۵۰

[۷] – همان ۱/۱۸۵-۱۸۶

[۸] – محمّد تقی لسان الملک سپهر، پیشین، ۱/۲۰۴

[۹]– همان ۱/۲۳۷-۲۳۸

[۱۰]– همان ۱/۲۵۱، روضه الصفای ناصری، رضا قلی خان هدایت، ۹/۵۰۳

[۱۱]– رضاقلی خان هدایت، پیشین، ۹/۵۰۳-۵۰۴

[۱۲]– تاریخ شهر مشهد، مهدی سیّدی، /۲۹۳

[۱۳] – رضاقلی‌خان هدایت، پیشین،۹/۵۱۶-۵۱۸، محمّد تقی اسان الملک سپهر: پیشین، ۱/۲۶۸-۲۶۹

[۱۴] – رضا قلی خان هدایت، پیشین، ۹/۵۲۷

[۱۵] – مهدی سیّدی، پیشین /۲۹۴

[۱۶]– محمّد تقی لسان الملک سپهر، پیشین، ۱/۲۷۵-۲۷۶

[۱۷] – همان ۱/۲۸۱-۲۸۶

[۱۸] – همان ۱/۲۹۳-۳۱۲

[۱۹] – محمّد حسن خان اعتمادالسلطنه: پیشین۲/۵۲۱

[۲۰] – محمّد تقی لسان الملک سپهر: پیشین ۱/۵۶۴-۵۶۵

[۲۱]– تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ۱/۴۲۰

[۲۲]– همان منبع

[۲۳]– مشهد الرّضا(ع)، عباس(حمید) مشهدی محمّد (ناشر، مؤلف) سال چاپ ۱۳۸۳، ص۱۱۶

[۲۴]– راهنمای خراسان، دکتر علی شریعتی، انتشارات پژمان، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص ۷۷

[۲۵]– تاریخ آستان قدس رضوی، ج۱، تألیف عزیزالله عطاردی، چاپ اوّل ۱۳۷۱، انتشارات عطاردی، ص ۸-۲۳۶

[۲۶]– همان، ص ۲۳۹

*- آن‌چه مسلّم شده است این‌که در زمان‌های مختلف سقّاخانه دچار تغییراتی شده است. (مؤلف)

[۲۷]– این سقاخانه به نام سقاخانه نادری و به اسم اسماعیل طلایی هر دو معروف می‌باشد. کتاب بدر فروزان، ص ۳۹۱ می‌نویسد: این سقاخانه دارای سنگ مرمر یک پارچه به ظرفیت سه کُر آب است که نادرشاه افشار آن را از هرات آورده و بر روی آن هم اسماعیل خان طلایی سقف زده و سقف را بر روی ستون‌های مرمر قرار داده و روی آن را با خشت‌های مطلا تزئین کرده است. و نادرشاه مزرعه دهشک را برای آن وقف کرده. گویا از این جهت به دو اسم معروف شده که نادرشاه سنگاب آن را آورده و موقوفه‌ای برای آن قرار داده و اسماعیل خان طلایی بنای آن را از مال خود یا به مباشرت از مال دیگری ساخته است.

[۲۸]– تاریخ آستان قدس رضوی، تألیف، علی مؤتمن، انتشارات آستان قدس رضوی، سال چاپ ۱۳۵۵، ص ۳-۱۳۲

[۲۹]– مؤلف

[۳۰]– تاریخ عضدی، صفحه ۱۱۲تا ۱۱۴

[۳۱]– تاریخ، فرهنگ و ادبیات دامغان شش هزارساله، صص ۱۷۲-۱۷۱.

[۳۲]– همان ۱/۲۵۷

[۳۳]– همان ۱/۲۷۱-۲۷۳؛ مهدی بامداد: پیشین ۴/۱۱۸-۱۱۹

[۳۴]– محمّد تقی لسان الملک سپهر: پیشین ۱/۸۵-۲۸۲

[۳۵]– همان ۱/۲۹۵-۲۹۷

[۳۶]– همان ۱/۳۳۹-۳۴۰

[۳۷]– مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج۴ و رجال سیاسی، اجتماعی و نظامی، چاپ اوّل، ۱۳۸۷، انتشارات آستان قدس رضوی، ص۱۳۱ تا ۱۳۹

[۳۸]– تهیه کننده ناصر ذوالقفاری، فرزند عبدالحمید ابن فرج‌اله خان ابن عبدالله خان ابن مطلب خان می‌باشد.

۲۰/۲/۱۳۶۸ شمسی برابر چهارم شوال ۱۴۰۹ قمری

*- مطالب و مدارک و اسناد و عکس‌هایی ازخانواده ذوالفقاری‌ها، سرداران فتحعلی­شاه نزد آقایان احمد ذوالفقاری، خسرو ذوالفقاری، یدالله ذوالفقاری و … است که شاید در آینده به کتابی مستقل تبدیل شود؛ به شرط توفیق.