ترابی، سیّد میرزا آقا

تولّد: ۱۲۷۱، دامغان

عالم دینی و مرجع تقلید

«از شاگردان بسیار خوب و مبارز آیت‌الله حایری است. ولادتش در دامغان و فوتش به سال ۱۳۸۲ ه‍ .ق در تهران و محل دفنش در قم است. شرح حالش در جلد دوم آثار الحجه شیخ محمّد رازی، به‌طور مفصل آمده است. »[۱]

«حضرت آیت‌الله حاج سید میرزا آقا ترابی که امام جماعت مسجد جامع دامغان بودند و اکثر مردم به ایشان اقتدا می‌کردند (و نگارنده مفتخر است که اولین نماز جماعت را در سن ۱۱ سالگی در ایوان بزرگ مسجد جامع دامغان به امامت آن بزرگوار به جا آورده است). این روحانی عالیقدر و متقی در سنین کهولت از منزل خود واقع در محله شاه (امام فعلی)، هر روز پای پیاده در حالی که چند نفر از اشخاص اهل علم و متشخص ایشان را همراهی می‌کردند، به مسحد جامع آمده و پس از برگزاری نماز جماعت با همان افراد به محل سکونت خود باز می‌گشتند. از جمله افراد شاخص همراه ایشان شادروان حاج شیخ محمد باقر آذری بود. مشارالیه با اینکه خود از علمای درجه اول محسوب می‌شد و از مدرسین حوزه علمیه دامغان بودند، هرگز ملبس به لباس روحانیت نمی‌شد و خود را شایسته پوشیدن این لباس مقدس نمی‌دانست. چنان که در حال حاضر فرزند برومند ایشان که فاضلی فرزانه و در علوم و تفسیر قرآن سرآمد اقران است و بسیاری از جوانان دامغان و دانشجویان از جلسات درس و بحث مشارالیه استفاده می‌کنند، ایشان نیز برای این لباس تقدسی ویژه قایل و از این جرگه خود را خارج می‌دانند.»[۲]

منظومه­ای در احوال میرزا آقا ترابی (معروف به سیدمیرزا آقا ترابی دامغانی)

عشق بر آل رسول الله داشت
لطف خالق شد نصیبش در زمان
نام نیکش شهره­ی آفاق شد
مهدوی! دامغانی همرهش
او بسی استاد کارآ دیده بود
شد سرآمد در علوم عقل و دین
چونکه امّت برتر از آقا ندید
شهره شد بین رجال این نیک­مرد
بس که در قرب خدا پیکار کرد
با تمام ناکسان در جنگ بود
شهر ما داناتر از آقا نبود
قلبش از خوف خدا آکنده بُد
او که خالص کرد خود را بهر حق
آیتی بود از برای عالمان
مردمان دامغان مشتاق او
مرجعی محبوب شد در شهرمان
الغرض: هادی مردم گشت او
شد امام و پیشوای مؤمنین
این مسلمان مبارز، این عزیز
او مخالف بود با هر بدعتی
مدرسه­ها یک به یک آباد کرد
صبح و ظهر و شب جماعت برقرار
برکتی بود این امید مردمان
شد سرآمد حوزه­های دامغان
از یمین و از یسار، مازندران
گسترش می­یافت دائم حجره­ها
حوزه را از غاصبان آزاد کرد
سیصد و چل و دو او پرواز کرد
خواهی انسانی شوی آداب­دان
بر عنایات خدا کن اتکا
نام و یادش زنده و جاوید باد
افتخاراً وصف او را گفته­ام
بذر ایمان در دل امّت بکاشت
حکمت و عرفان از او می­شد عیان
هم به تهران، قم، خراسان طاق شد
واعظان، طلاب­ها هم پیروَش
آنچه می­باید بسی بشنیده بود
گفته­هایش جملگی حق الیقین
مرد حق را بر هدایت برگزید
منطق و فلسفه را تدریس کرد
از ره دل با خدا دیدار کرد
بی ریا و فارغ از نیرنگ بود
جامه­ی حکمت به وی ارزنده بود
جان او هم از هدایت زنده بُد
نور بخشید همچنان فجر و فلق
جلوه­ی ایمان او بودی عیان
آمد آخر دامغان، آن نیک خو
چون صدف گوهر گرفته در میان
فکر و ذکرش جملگی مرضّی هو
درس او بود از خدا و شأن دین
امر و نهی داشت با علم تمیز
می­گرفت از جانب حق نصرتی
از اسارت حوزه را آزاد کرد
از وجود او هدایت پایدار
پیر و برنا از وجودش شادمان
بس فراگیران به شهر ما روان
علم دین از دامغان رفت ارمغان
همت این آیت، این مرد خدا
بس خرابی­ها که او آباد کرد
زندگی را در جنان آغاز کرد
راه او بر گیر و رو تا به جنان
چشم­پوشی کن ز لطف ماسوا
پرتو او همچنان خورشید باد
گر چه نظمی سست و ناقص سُفته­ام

                                               سراینده : ابوالقاسم غلامی مایانی

                                      27/5/99

[۱]– تاریخ، فرهنگ و ادبیات دامغان شش هزارساله، محمّدعلی طاهریا، موسسه انتشاراتی مشق شب، چاپ اوّل سال ۱۳۹۶، صص ۱۷۲-۱۷۱.

[۲] – این مقاله نخستین بار در شماره ۸۲۸ مورخ ۲ شهریور و ۸۲۹ مورخ ۹ شهریور ۱۳۸۹ نشریه گرامی «کویر» چاپ شده است که در اینجا با ویرایش و اضافه نمودن موارد از قلم افتاده، از نظر خوانندگان ارجمند می‌گذرد (رحمت‌الله نجاتی)